اقبال قو
اقبال قو(از مرحوم عابد) |
|
از چشمه سار عرفان هر کس وضو ندارد |
در سجده گاه عشقت آبی به رو ندارد |
گر نیست آشنایت سر گشته ولایت |
دل نیست دل بجانت دل میل او ندارد |
شب تا سحر نخفتم با ماه راز گفتم |
چشمم به دور هجران با خواب خو ندارد |
از اشک پروراندم در دل گل خیالت |
این آب را طبیعت در هیچ جو ندارد |
با گل گل خیالت تا روبرو نمودم |
گل شد خجل که با تو او رنگ و بو ندارد |
از یک نگاه چشمت مستند عاشقانت |
ساقی نگر که در کف جام و سبو ندارد |
هر کس کند حدیثی از دلبری ولیکن |
جز با خیال رویت دل گفتگو ندارد |
جویند عاشقانت از هر دری نشانت |
هستی تو در دل من این گفتگو ندارد |
رو تافتی ز گلشن با سرو گفت سوسن |
از پشت سر ببینش گل پشت رو ندارد |
در سینه محبان بس رازها نهفته است |
عشق است این که گوید راز مگو ندارد |
هر ذره از وجودم نالد ز درد هجران |
این ناله های سوزان نی در گلو ندارد |
خورشید هر سحر گه آید به پای بوسی |
مه نیز در شب آید چون روز رو ندارد |
دردی که از تو آید هرگز دوا ندارد |
زخمی که از تو باشد میل رفو ندارد |
گردون شبیه حسنت در شش جهت نیابد |
گیتی مثال رویت در چار سو ندارد |
گر نیستی تو جانان جان دلبری نجوید |
ور نیست شوق وصلت دل آرزو ندارد |
دلداده جمالت دیدار گل نخواهد |
زیباست گل ولیکن او روی و مو ندارد |
هر چند نغمه خوان شد دورش به سر نیامد |
دل در محیط عشقت اقبال قو ندارد |
محرم نه در حریمت ای کعبه حقیقت |
از چشمه بصیرت هرکس وضو ندارد |
گوی سبق ز عابد خواهد رقیب بردن |
خالیست عرصه اما چو گان و گو ندارد |